parallax background

نوفل لوشاتو در صدر اخبار جهان (قسمت اول)

نوفل لوشاتو در صدر اخبار جهان (قسمت دوم)
سپتامبر 2, 2019

احمد غضنفرپور)متولد ۱۳۲۱ در محله خولنجان زیباشهر مبارکه( نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه شهرستان لنجان بود. ایشان دندا نپزشک هستند و از سالیان گذشته در اصفهان به مداوای بیماران مشغول اند. غضنفرپور در دوران دانشجویی در دهه 30 به جبهه ملی ایران گرایش پیدا کرد و در دوره جبهه ملی دوم به عنوان عضو سازمان دانشجویی جبهه ملی فعالیت م یکرد. سپس برای ادامه تحصیل به پاریس رفت. در آنجا ضمن تحصیل فعالیت سیاسی نیز داشت. در آستانه پیروزی انقلاب که امام خمینی از نجف به فرانسه وارد شدند، ابتدا در منزل احمد غضنفرپور اقامت گزیدند. ایشان از آن دوران خاطرات و مشاهداتی دارد که برای روشن شدن تاریخ گذشته در کنار خاطرات سایر کنشگران آن زمان می تواند مفید باشد.

L موضوعاتی که در نوفل لوشاتو اتفاق افتاد در آسمان بی ابر صورت نگرفت؛ یک سلسله عوامل داخلی و خارجی و تاریخی، اخبار نوفل لوشاتو را در صدر اخبار جهان قرار داد. از این رو ضروری است جریانات و جوّ حاکم قبل از ورود امام خمینی به پاریس را مدنظر قرار دهیم:


قبل از ورود امام خمینی

از آنجا که پایه های نظام سلطنتی بیشتر از آنچه در داخل کشور قرار داشته باشد در خارج از کشور قرار داشت، مبارزات دانشجویان خارج از کشور و شرایط آن زمان متدرجاً توانست آن پایه ها را سست و شرایط سقوط رژیم را فراهم آورد؛ از نقطه نظر اقتصادی سرمایه داران غربی و دولت مردان شرق و غرب جهت غارت منابع زیرزمینی مخصوصاً نفت و محصولات ناشی از آن به سرمایه گذاری مشغول شدند. از نظر سیاسی سعی بر اعمال نظر در تصمیم گیری ها داشتند. از این رو رژیم سلطنتی را به هر سو که موردنظرشان بود سوق می دادند. از نظر فرهنگی در حاکمیت بخشیدن و تحمیل عقاید از هیچ کوششی دریغ نداشتند.

فضای مسدود و محدود سیاسی امکان هرگونه چشم انداز روشن یا تبادل افکار و آرا را تقریباً به صفر رسانده بود. این شرایط زمانی به اوج خود رسید که شاه دو حزب خودساخته را منحل کرد و حزب رستاخیز را جایگزین آن ها کرد و با غرور مستانه شاهانه جمله معروف تاریخی خود را بدین مضمون مردم ایران یا ملت ایران سه راه بیشتر در پیش ندارند؛ یا باید « : به زبان آورد راهی خارج شوند یا به زندان انداخته می شوند یا اینکه در حزب رستاخیز » نام نویسی کنند

این سخن یک جمله ساده ای نبود به طور اتفاقی از زبان شاهنشاه خطاب به ملت ایران گفته شود، دکترین جدید شاهانه بود که به مانند یک بمب بسیار قوی در آن فضا )داخل و خارج( منفجر شد و جهانیان و آزاداندیشان جهان را به حیرت وا داشت. از آن زمان به بعد مردم ایران به چهار گروه تقسیم شدند: گروهی از طرفداران واقعی یا جیره خوار و مزدور وارد حزب شدند، گروهی هم بالاجبار وارد شدند. دسته هایی از اقشار کم درآمد و متوسط مذهبی که تعدادشان در آن روزگار بسیار بود به مساجد و مراکز مذهبی پناه آوردند. گروهی از جوانان دست به تفنگ شده سازمان های زیرزمینی تشکیل دادند. عده ای هم روانه خارج شدند که فرار مغزها لقب گرفت.

دکتر احسان نراقی، جامعه شناس معروف، دست به قلم شد و فرار مغزها و شرایط آن روزگار را شرح داد و آینده رژیم شاه را پیش بینی کرد و مورد غضب ملوکانه قرار گرفت. بسیاری از روشنفکران دیگر مانند حاج سیدجوادی نیز بابت هشدارهای واقع بینانه شان به همان سرنوشت و بدتر از آن گرفتار آمدند.

در خارج از کشور اما غوغا برپا شد، رژیم دور از عقل و خرد و منطق شاه را به باد انتقاد گرفتند. از آن زمان به بعد سرمایه گذاران در شک و تردید قرار گرفتند.

یکی از ده ها نمونه آن دعوتی بود که از یک محقق فرانسوی به نام دوما از طرف وزارت کشاورزی ایران به عمل آمد. دوما گزارشی تهیه کرد، نسخه ای از آن را به دولت و نسخه دیگر را در اختیار مطبوعات خارج قرار داد. خلاصه آن گزارش نشان دهنده وضعیت ناهماهنگ و آشفته امور کشاورزی )سدها، قنوات خشک شده و ...( بود.

و دیگر » دوما « این گونه تحقیقات و نظریات از طرف عناصری مانند کارشناسان مستقل و موجه و معروف، سرمایه داران خارجی را سخت به وحشت انداخت. مضافاً اینکه تبلیغات مستمر دانشجویان خارج از کشور روزبه روز جنبه حاد و عمیق تری به خود می گرفت و مردم آن دیار را علیه رژیم شاه و مدافعان اقتصادی-سیاسی آن به تکاپو وا می داشت. مبارزات داخل کشور روزبه روز گسترده تر می شد و مخصوصاً بعد از 15 خرداد 1342 جنبه حاد پیدا کرد.

موضع گیری های قاطع امام خمینی، روشنگری های مستمر دکتر علی شریعتی، مبارزات نهضت آزادی جبهه ملی، گروه مؤتلفه اسلامی، نیروهای چریکی و چپ در بیداری مردم، نسل جوان و متزلزل کردن رژیم شاه نقش ارزنده ای داشت.

رژیم وابسته شاه که بیشتر مایحتاج مردم ایران را از خارج تأمین می کرد و صادراتش بیشتر در نفت و منابع زیرزمینی خلاصه می شد، همراه با ناهماهنگی و اختلافات ارگان های دولتی، فساد مالی، حاکمیت قشر محدود که درآمدشان از دزدی و پول نفت تأمین می شد و چنان در جامعه نهادینه شده بود که تا امروز هم ادامه دارد، بر نارضایتی ها افزود. سرمایه داران خارجی به مرور زمان از وخامت اوضاع و آینده خود نگران شدند و به فکر چاره افتادند؛ آنان ترس داشتند رشد نارضایتی ها ایران را به سوی ممالک کمونیستی مخصوصاً شوروی سابق سوق دهد و کنترل اوضاع از دستشان بیرون رود. ترس آنان بیشتر از این بود که حزب ریشه دار و منسجم توده و مخصوصاً سازمان مخفی آن بتواند با فعالیت های زیرزمینی و نفوذ در ارکان مختلف، پایه های نظام را به خطر اندازد. مضافاً به اینکه گروه های زیرزمینی و چریکی و حتی بعضی از گروه های اسامی که تحت تأثیر افکار چپ روانه آن ها قرار داشتند روزبه روز در جامعه نفوذ می کردند و محبوبیت آنان جلوه خاص پیدا کرده بود.

نگرانــی جوامع غربی از این اوضاع و احوال بهحدی بود که در البهالی گفتار و نوشتار آنان مشاهده میشد؛ نمونهای از آنها را ً مشاهده کردم: روزی برای برگزاری یک شــخصا اعتصاب غذا با پلیس فرانسه برخوردی پیدا کردم، بعــد از گفتوگوهــای زیاد درباره مســائل ایران ً فرانســویها اهل بحث و گفتوگو هستند )اصوال حتی بــا نیروهای مخالف خود( یکی از رؤســای پلیس از راه رسید و در جریان قرار گرفت، بعد از ً مســئله شاه برای ما مدتی گفتوگو گفت: »واقعا بغرنج شده و برای جهان غرب مسئله ایجاد کرده، ســپس توصیه کرد و گفت شما ایرانیان بهتر است در خــارج پاریس هم بر تبلیغات خــود بیفزایید و اذهان مردم را نســبت به اعمال رژیم شــاه روشن کنید.« صحبــت رئیس پلیس فرانســه که تــا آن زمان از مدافعین سرســخت شــاه بودند و ما را تحت فشار و ســختگیری قرار داده بودند گویای بسیاری از مســائلی بود که در فضای آن زمان جاری شــده بود. نکته مهــم و اثرگذار دیگر کــه جامعه غرب را به واکنش جدی واداشــت، جنبش ماه مه 1968 فرانســه بــود. این جنبش مانند گلوله برفی بود که بهصورت بهمن درآمد و بهسرعت دامنهها را فراگرفت و در اقصی نقاط جهان )آمریکا، آفریقا، اروپا، آمریکای التین و ...( اثر گذاشــت و مدافعان شــاه و دیگر دیکتاتورها را به وحشت انداخت. این جنبش مخالف سرســخت ســرمایهداری بود و در عین حال جهان کمونیســتی را مورد سؤال قرار داد، اما خود نتوانســت بهعنوان یــک آلترناتیو )بدیل( خودنمائی کند، از ّ ا توانست اثرات غیرقابلبازگشت اینرو با شکســت مواجه شد، در عین حال ام فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بر جای بگذارد. از آن بــه بعــد بود که روشــنفکران و روشــنفکران مذهبی ایــران مانند آقایان شــریعتی، بنیصــدر، حبیبــی و قطــبزاده و بســیاری دیگــر از ایــن ایده ضدســرمایهداری و ضدکمونیســتی بهره گرفتند و آن را موافق دکترین موازنه منفی دکتر مصدق دانستند و شعار نه غربی و نه شرقی آغاز شد و اسالم شیعه را بهعنوان آلترناتیو مطرح ســاختند. دکتر شریعتی با اینکه آن زمان در ایران بود ولی از آنجا که با ژان پل سارتر موافق بــود، جنبش مــی 68 را دنبال میکــرد و آن را نزدیک به ایدههای خود میدانســت. این فضای سیاســی در آن دیار زمینه بسیار مساعد برای ورود امام خمینی به پاریس فراهم کرده بود کــه قبل از ورود امام به پاریــس اولین جرقه در 1 کلیسای »سنت مری« پاریس زده شد. ایرانیان در کلیسای سنت مری پاریس اولین حرکت سیاسی جدی که جنبه همگانی و تا حدودی جهانی به خود گرفت اعتصاب غذای کلیسای سنت مری پاریس بود. این اعتصاب در ســال 1356( 1977 )توســط عدهای از ایرانیان و دانشــجویانی که از نجف و شهرهای مختلــف اروپا آمــده بودند، برگزار شــد. ایــن اعتصاب غذا توســط آقایــان محمد منتظــری با نام مســتعار محمد جعفری، محمد غرضی با نام مستعار حیدری، دکتر هادی نجفآبادی کــه همگی از نجف و پاکســتان آمده بودند رهبری میشد؛ همچنین آقایان ابوالحسن بنیصدر، صادق قطــبزاده، صادق طباطبائی ازجمله کســانی بودند که از طرف دانشــجویان اروپا و نزدیکان امام خمینی، در رهبری این اعتصاب شــرکت داشــتند. آقای محمد ترکمان نیز از طرف انجمن دانشــجویان مسلمان پاریس در این رهبری همکاری میکرد.

از همــان بــدو امر معلوم شــد بین آقایــان محمد منتظــری و مهندس غرضی اختالفاتــی وجــود دارد، همچنیــن اختالفــات آقایان بنیصــدر و قطبزاده موجب یکسری درگیریها شد که نمونههایی از آن را شــرح میدهم و سپس به منشــأ اختالفات که در جریانات بعدی نیز تأثیر فراوان داشت اشاره میشود. ّ مســاعد خــارج و داخل اعتصــاب غذا به خاطر جو کشــور، بهرغم اختالفات، باشــکوهی خاص برگزار شــد و موضوع این اعتصاب به خاطر آزادی زندانیان سیاسی، شــکنجه زندانیان، آزادی آیتالله طالقانی، 2 .خبرنگاران، احزاب، گروهها، آیتالله منتظری بود اعضــای حقــوق بشــر، ســازمان عفــو بینالملــل، شخصیتهای سیاسی، علمی، مذهبی و مردم عادی مرتب و دستهدســته در رفتوآمد بودند، شــبکههای خبــری، مطبوعــات و ســایر وســایل تبلیغاتــی این موضوع را در ســرلوحه اخبار قــرار داده بودند. قبل از ایــن اعتصاب غذاها و تظاهــرات فراوانی صورت میگرفت، این اعتصاب غــذا اما اولین تظاهراتی بود ّ ــی به خود که چنیــن دامنه گســترده و کیفی و کم گرفت. اعتصــاب غــذا مــدت ده روز ادامه پیدا کــرد و با موفقیت به پایان رسید. در این اعتصاب غذا، بسیاری از موضعگیریهــا، اختالفات و نزاعهایی که ســالهای قبل و بعد از پیروزی انقالب اســامی به وقوع پیوســت، نهفته بود که تا حدودی که خاطرم یاری میرساند نقل میکنم: متجاوز از بیست نفر در این اعتصاب غذا شرکت داشتند، اغلب شرکتکنندگان و گردانندگان به زبان فرانســه آشــنایی اندکی داشتند. همچنین اطالع چندانی از شرایط جوامع غربی نداشتند. لذا در برخورد با خارجیها مانند خبرنگاران، اندیشــمندان و حتی افراد عادی مهارت چندانی وجود نداشــت. در آن زمان آقای بنیصدر در ســازمان حقوق بشــر که از چند نفر ایرانی قدیمی تشــکیل شــده بود شرکت میکرد و آن عده را که تســلط کامل به زبان فرانسه داشتند ً با توجه به آشــنایی به روانشناســی و جامعهشناسی مردم فرانسه و و مخصوصا اروپا به همکاری دعوت کرد. اعضای حقوق بشر عبارت بودند از خانم مولود خانلری، منشی ژان پل سارتر، ایشان خانمی بود فرهیخته، پرتالش و بانفوذ و مورد وثوق، اهل هنر و سیاست در داخل و خارج. آقــای حســین ملــک بــرادر زندهیــاد خلیل ملکــی، او شــخصیتی بود مستقل، جامعهشــناس که خود و برادرش از حزب توده جدا شــده بودند و از ایــنرو مورد حمله و تکفیر اعضای حزب توده واقع شده بودند. یکــی دیگر از اعضای حقوق بشــر، آقــای بیژن حکمت بود. او بــا وجود افکار چپ و گرایش به تروتیکســتها، در عمل اما شــخصیتی بود متعــادل، مخالف دیکتاتوری کمونیســتی. از دیگر اعضای مؤثــر در این مجموعه آقای احمد سالمتیان بود. آقای سالمتیان با توجه به ویژگیهای بارز و اطالعات مبســوط نســبت به جامعه خارج و تسلط کامل به زبان فرانســه، آشنایی و نفوذ در بین سیاستمداران و آزادیخواهــان و خبرنگاران جوامع غرب، توانســت تأثیر بسزایی در روشنگریها داشته باشد. آقای بنیصدر بــه دلیل برخوردها و جلســات گوناگونی که بــا این حضرات داشــت بــه تواناییهای آنــان واقف شــده بــود، علیرغم اختالفاتی که با مواضعشــان داشــت، معتقد شــده بود میتــوان تا حــدودی همــکاری کرد و بــه تعامــل نشســت و از خالقیت و دستاوردهای مثبتشان استفاده کرد. ایشان معتقد بود در تعامل با سایر اندیشهها در صورتی میتوان از مصادیق مثبت اســتفاده کرد که بتوان آنها را از مفاهیم جــدا کرد و از افتادن در دام التقاط مفاهیم اجتناب نمود.


میگفت: »هــر چه علم تکامل پیدا کند، به حقیقت، یعنی اســام راســتین نزدیکتــر میگردد؛ لــذا دانش این افراد در عمل و نشــیب و فرازها به اســام یعنــی دین واســط و متعادل نزدیک شــده، کــه مهمترین نمونهاش در همین اعتصاب غذا معلوم شــد. در بین جوانان مســلمان عــدهای این منطــق را میپذیرفتند. برای اکثریت جوانان مســلمان و اعضای انجمن اســامی، اما پذیرش آن ثقیل به نظر میآمد. آقــای قطبزاده کــه یک شــخصیت عملگــرا و تیزهوشــی بود و میدانســت حق با بنیصدر است، اما به دلیل یکسری اختالفات که ً اینکه با خانم مولود با او داشت با این دکترین مخالف بود. مخصوصا خانلری و آقایان ســامتیان و حســین ملک نظر مســاعدی نداشت. این اختالفات تا به آن درجه و شــدت رســید که حاضر به همکاری نبودنــد و بهشــدت مخالف همدیگــر حرکت میکردنــد. از اینرو ً مشــخص بود که شــرکت کردن آنها در اعتصاب غذا چقدر کامال حساسیتبرانگیز شده بود. آقای قطــبزاده در پایان اعتصاب غذا با زرنگی خاصی که داشــت آقای بنیصدر و دیگر رقبا را در تنگنا قرار داد؛ او در یک ســخنرانی کوتاه ولی بهشــدت عوامپســندانه و کوبنده، ماجــرای تاریخی نفوذ کمونیســتها و همکاری با آنان را برشــمرد و به خیانتهایی که در زمان میرزاکوچک خان و ملی شدن صنعت نفت زمان دکتر مصدق، همچنیــن در قضیــه انشــعاب عدهای از ســازمان مجاهدین توســط مارکسیســتها شده بود، اشاره کرد و گفت مسلمانان باید از این پس هوشــیارانهتر عمل کنند و فریب منطق زیرکانه عدهای و سادهلوحانه عده دیگر را نخورند.» مدتــی بعد از اعتصــاب غذا درباره ایــن ماجرا بــا همدیگر صحبت میکردیم، به او گفتم قیاس شــما قیاسی درست نبود، گرچه عوام آن را بپســندند. در جواب گفت من )Populaire )یعنی مردمپسند عمل میکنم، مواضعی اتخاذ میکنم که مردم بپسندند. چنــد ماه بعد که امــام به پاریس وارد شــد، در نوفللوشــاتو، انتقاد مشــابهی به او کــردم و گفتــم نباید تحــت تأثیر امــواج کنونی قرار بگیریم. فردا همین بازیها را درباره خود شــما و ما به کار میگیرند. جوابی نداد و به فکر فرورفت. آقــای بنیصدر میگفت: »من در محیــط و خانواده روحانی بزرگ شدهام، روحانیت دو بخش هســتند، عدهای با فکر باز مانند آیتالله طالقانــی و امثالهم و عدهای با فکر بســته و متحجــر. چنانچه بتوانیم روشــنفکران جهاندیده، خالق و متفکر را جذب کنیم، قسمت مهم کارها در حال و آینده بهخوبی پیش میرود و آن دســته از روحانیت محدود فکر و بیاطالع از سیاســتهای روز و جهان نمیتوانند بر ما سوار شوند.« این موضوع را در پیغامی توســط نگارنده این ســطور به قطبزاده داد و گفــت به صادق بگــو با این کجفکریهــا و خودمحوریها کاری میکنی که آن دسته از روحانیون بر ما مسلط شوند. این پیغام را به او ً کل ماجرا را توضیح خواهم داد.■ رساندم. بعدا

دیدگاه ها بسته شده است