parallax background

نوفل لوشاتو در صدر اخبار جهان (قسمت دوم)

نوفل لوشاتو در صدر اخبار جهان (قسمت اول)
جولای 1, 2019
نوفل لوشاتو در صدر اخبار جهان (قسمت سوم)
نوامبر 3, 2019

احمد غضنفرپور که پیش از انقالب در فرانسه مشغول تحصیل بودند، همزمان با ورود امام خمینی به پاریس در نوفللوشاتو حضور یافتند و یکی از ناظران مســائل درونی آنجا شــدند. از شماره گذشته خاطرات و مشاهدات ایشــان را آغاز کردیم که به شفافسازی بخشهایی از انقالب اسالمی ایران کمک میکند. اینک بخش دوم این رشته نوشته را میخوانید:

L نگاه نخبگان غربی

پیش از آنکه به اعتصاب غذای کلیســای »ســن مری« بازگردیم، ضروری اســت درباره تأثیــر وقایع جنبش ماه مه 1968 فرانســه در حد اختصار اشــاره شود. در بحث گذشته گفته شد این جنبش، در آمادهکردن زمینه مساعد برای ورود امام خمینی به پاریس نقش ارزندهای داشت. از اینرو بود که وقایع ایــران موردتوجه ویژه قرار گرفت و افــرادی مانند »میشــل فوکو« و دیگر اندیشــمندان و خبرنگاران و بهطور کلی بخشی از مردم و جوانان آن دیار را به تحســین واداشت. در آن روزگار، عدهای از جوانان و روشــنفکران فرانسوی و اروپایی به دیار شرق، امریکای التین و دیگر نقاط در رفتوآمد بودند، بلکه بتوانند کمبودهای عاطفی، علقهها و معنویت از دست رفته خود را بازیابند. آنان از مدتها پیش به این نتیجه رســیده بودند که دوران فراروایتهای راست و چپ و آن وعده و وعیدها به ســر آمده و نمیتوانند رفع عطش کننــد؛ زیرا تمدنی که با نوزایی )رنســانس( آغاز شــد و بزرگترین دگرگونیها را در زندگی انسان به همراه آورد و آنگاه با دستاوردهای عصر روشنگری به شگفتانگیزترین پیشرفتهای علمی و فنی رسید، با تحقق آخرین مرحله توســعه و تکامل خود در قرن بیستم شکاف و شقاقی پدید آورد که 1 و در خفا رفتن فرهنگهای ملی و قومی، در نتیجه جنبش فراگیر 1968 فرانسه فرانوگرایی بهروشنی آشکارکننده بحران یادشده محسوب میشد. ُربن، یکی از آن پژوهشگرانی بود که از مدتها پیش برای برونرفت این بحران هانری ک راهی ایران شــد و به پژوهش پرداخت، ســرانجام به این نتیجه رســید که جوامع غرب و همچنین شــرق برای نجات نیاز به یک بازنگری ژرف و جدی دارند، از اینرو به هر دو جامعه هشدار میدهد: »در جهان غرب، در اثر افول مکتب سینایی ناب و همه مکاتب شرقی از این دست، آدمی نهتنها مشرق وجود خویش را از دست داده، بلکه اعتقاد به عالم فرشتگان )عالم مثال( را که برای معنویت راستین آن همه در خور اهمیت است، به اعتقادی بیخاصیت فرو کاسته یا حتی بهعنوان اعتقادی پوچ و بیمعنی به تمسخر گرفته است، ولی در جهان اسالم پیام مکتب سینایی به نیکی درک و دریافت شده است.«

او میگوید: حکیم ابوعلی سینا یکی از چهره هایی است که توانست با پیوند زدن قلب وعقل دســتاوردهای گران‌ ســنگ برای نسل گذشــته وحال وآینده فراهم آورد وحکمت سینا را پایه‌گذاری کند. اومی‌گوید: »به یمن حکمت سینایی می‌توان این فاصله به وجود آمده بین قلب وعقل را درجامعه غرب فروکاست وزائل نمود.«ُکربن به جامعه غرب هشــدار میدهد گمان مبرید تمثیلهای عرفانی ابن ســینا مربوط به گذشته بوده که دورانش به سر آمده، بلکه این تمثیلها گنجینه یک درس ضروری است. وی همچنین هشدار میدهد: »این سنت باید با تصمیم درباره آیندهاش علل موجودیت خویش )در آینده( را تعیین کند.این سنت میتواند آیندهاش را به معنای مثبت رقم زند؛ البته فقط به این شرط که آن فلسفه سنتی که از مضامین سینایی تغذیه کرده است، به خواب 2 نشــخوار کردن ضوابط قدیمی فرو نرود... که چهبسا تحقیق ابنسینا چیزی جز کاغذی آلوده به جوهر نباشد.«


طرفداران امام خمینی از مدتها پیش ایشان را بهعنوان مجتهدی عارف، مسلط به فلسفه اشراقی، صدرایی معرفی میکردند و از اینرو روشنفکران و فالسفه غربی که وصف این ُربن و ماسینیون و امثال آنان شنیده بودند، مکتب را از زبان پژوهشگران خود مانند هانری ک وقتی میشنیدند جنبشی در ایران به راه افتاده که تحت رهبری یک چنین شخصیتی است آن را به فال نیک میگرفتند و از اینرو بود که برای جستوجوی بیشتر دستهدسته به کلیسا میآمدند، با بیم و امید، اما به پرسوجو مشغول میشدند. این مقدمه از این جهت آورده شد که علت رویآوردن جوانان، روشنفکران، خبرنگاران و اندیشمندانی امثال میشل فوکو به وقایع ایران روشن شود. این افراد از مدتها پیش از ورود امام به پاریس در انتظار نشسته بودند که شاید روزی بتوانند فردی با آن مشخصات سینایی ُربن نویدش را داده بودند ظاهر شــود و گمشده غرب را به ارمغان آورد؛ یعنی که امثال ک کسی که بتواند جنبشی بهوجود آورد که آن پیوند قلب و عقل را محقق سازد. تا چه اندازه این خواســتهها تحقق پذیرفت بر عهده پژوهشــگران اســت که به پژوهش و قضاوت بنشینند. به نظر نگارنده این سطور چندین عامل بازدارنده مانع تحقق یافتن بعضی ً پیشبینی ُربن قبال از این خواستهها شد: یکی از آن عوامل همان شرطی بود که هانری ک کرده بود: »این ســنت سینایی نباید به خواب نشخوار کردن ضوابط قدیمی فرورود، بلکه بتواند آیندهاش را به معنای مثبت رقم بزند، در غیر این صورت چهبسا تحقیق ابنسینا چیزی جز کاغذی آلوده به جوهر نباشد«؛ ً در تار عامل دوم سانســور و اســتبداد و تحمیل عقاید و فســاد تاریخی اســت که تاریخا و پود جامعه و حتی در انقالبیون و مبارزان روشــنفکر و روحانی چپ و راســت ریشــه دوانده و نهادینه شــده بود که تا به امروز هم بهوضوح قابل مشــاهده است. نمونههای آن از همــان ابتدا در همیــن اعتصاب غذا جلوهنمایی میکرد؛ عامل ســوم نفوذ و عملکرد پیچیده عوامل شــرق مانند حزب توده به پشــتیبانی کگب شــوروی و عوامل غرب، انگلیس، اســراییل و امریکا که لحظهای از کار بازنایســتاد و همچنــان ادامه دارد؛ عامل چهارم، اختالفات ریشهدار جناحهای روشنفکری و روحانی که هر زمانبر ابعاد آن افزوده میشــد و هر زمان به شــیوه خاص تغییر چهره میداد؛ بسیاری از عوامل دیگر در این امر دخالت داشت که شرح آن از حوصله این بحث خارج است.


اعتصاب غذای کلیسای سن مری

اکنون به دنباله وقایع اعتصاب غذای کلیســای ســن مری بازمیگردیم. گفته شد آقای بنیصدر گفــت: من در محیط و خانواده روحانی بزرگ شــدهام. روحانیت دو بخش هســتند: عدهای با فکر باز ماننــد آیتالله طالقانی و امثالهم؛ و عدهای با فکر بســته و متحجر. چنانچه بتوانیم روشــنفکران جهاندیده، غربشناس، خالق و متفکر را جذب کنیم، قســمت مهم کارها در حــال و آینده بهخوبی پیش رود و آن دســته از روحانیت محــدود فکــر و بیاطالع از سیاســتهای روز و جهان نمیتوانند بر ما ســوار شــوند. شرکتکنندگان در این اعتصاب غذا عالوه بر افراد نامبرده )که در قسمت اول آمد( که از نجف و پاکســتان آمده بودند، عدهای نیز از انجمنهای اسالمی شرکت داشتند. در بین این اعضا، عدهای طرفدار مجاهدین خلق بودند و افرادی هوادار دکتر شریعتی. آقایان بنیصــدر و قطبزاده در میان اعضای انجمن طرفدارانی داشــتند، همچنین مخالفانی. آقای بنیصدر اعتقاد داشــت باید به میان جوانان و مردم رفت. بهطور مســتقیم به بحث و گفتوگو نشســت و از هر گونه زد و بند و بازیهای مرســوم سیاســی اجتناب کرد.


بدین گونه بود که پایه های سیاسی او و این گروه گسترش چشمگیری یافت و روزبه روز مســتحکمتر و منظمتر میشــد، از اینرو رقبا یکی پس از دیگری خلع ســاح میشــدند و البتــه حرف و فکر قابل مالحظه ای هم نداشتند.


گویندگانوکنشگران

صحبتهای این چند روز اعتصاب غذا بر محور مطالب زیر دور میزد: مســئله موازنههــا )موازنه منفــی، موازنه مثبــت، موازنه التقاطی(، مادیــت و معنویت، اقتصــاد توحیدی، نفت و کنسرســیوم، شــخصیت و جایگاه مدرس در تاریخ، اســتقالل و آزادی، پخش قدرت و کیش شــخصیت. این ســخنان نزد نســل جوان از تازگی و ویژگی خاصی ً اینکه کسی توانسته با این وسعت برخوردار بود، مخصوصا نظر به مبانی اصلی انقالب و اســام توجــه کند، مورد تحسین واقع میشد. ســخنان آقای بنیصدر اما بهعلت پارهای از مشــکالت ُرد ســریع و قابلتوجهی پیدا کند؛ کالمی نمیتوانست ب ً زیرا: اولین مشــکل این بود که مفروض گفته میشــد و از پیچیدگی خاصی برخوردار بود، بدین معنی که تقریبا جنبه تخصصی به خود میگرفت و از درک و فهم عامه ً به خاطر آنکه بیشــتر در خارج از کشــور خارج بود؛ ثانیا اتفاق افتاده بود، کمتر با عمل هماهنگ بهنظر میرسید؛ ً بهواســطه آنکه وقت کافی نداشــت، در عمل کمتر ثالثا ً ضعیفی برخوردار شرکت داشــت و از سازماندهی نسبتا بود. از اینرو گنگ و مبهم بهنظر میرســید بهطوریکه گروه ما مجبور بود جلسات جداگانه برقرار کند تا بتواند توضیحات الزم ارائه دهد. با تمام این موارد، ســخنان این چندروزه تأثیر چشمگیری داشــت، بهطوریکه مردم و دانشجویان آن دیار و عدهای از افراد که از دیگر کشورها آمده بودند جذب گروه شدند. در بین گردانندگان که از نجف و پاکســتان آمده بودند، حجتاالســام محمد منتظری و دکتر هادی نجفآبادی به حمایت از بنیصدر برخاســتند و نسبت به قطــبزاده موضع منفــی گرفتند. علت این نزدیکــی و دوری دالیل بسیار داشت، از همه بارزتر این بود آقای بنیصدر اهل علم و پژوهش بود و در مطرحکردن مسائل و ارائه نظریــات و پیشــنهادات از ویژگی قابلمالحظهای برخوردار بود. دوم آنکــه با کســانی در ارتباط بود که آنها نیز اهلقلــم و پژوهش بودند و میتوانستند بهسادگی جذب نیرو کنند. در بیــن گرداننــدگان، امــا آقای مهنــدس غرضــی موضــع دیگــری داشــت؛ در نامه یا گفتوگوی خصوصی )درست به خاطر ندارم کدامیک( به امام گفته یا نوشته بود اعتصاب غذا خوب برگزار شد، ولــی اختالفنظر حضــرات )بنیصدر و قطــبزاده( بیدردســر نبود. آقای بنیصدر از همان ابتدا نســبت به آقای مهنــدس غرضی خوشبین نبــود و این موضوع تا پایان و حتی بعد از انقالب اســامی ادامه داشت. آقای غرضی برای اعتصابکنندگان از تاریخ سخن میگفت و فتوحات نادرشاه را یادآوری میکرد و شخصیت ممتاز او را میستود. بدون آنکه از معایب او سخن بگوید.


این نوع قضاوت یکبعدی از نظر اینجانب که پای بعضی از سخنان او مینشستم شبههبرانگیز بود یا شاید اگر از معایب او سخن گفته بود، در آن جلسات حضور نداشتم. آقای صادق طباطبایــی از دیگر برگزارکنندگان بود که از کشــور آلمان آمده بود، ایشــان ابتدا با آقای بنیصدر تا ً از او فاصله گرفت و حــدودی همراه بود، ولی متدرجــا به آقای قطبزاده نزدیکتر شــد. آقــای محمد ترکمان تاریخنــگار ازجملــه گردانندگانی بود که بــا هیچکدام از طرفین همکاری و همراهی نداشــت. ایشــان قدرت بســیجکنندگی زیادی داشت و از اســتعداد و صداقت ویژهای برخوردار بود. اهل بازیهای سیاســی و کســب قــدرت و اتالف وقت نبود و این خصوصیت را تا بعد از انقالب اســامی همچنان حفظ کرد و یکی از مورخان مؤثر تاریخ ایران شد.

این اعتصاب غذا سرانجام با نطق آقای صادق قطبزاده که در قســمت اول شــرحش آمد پایان یافت. تحرکات بعدی اما آغاز شد. هرچه مبارزات پررنگتر میشد و به سرنگونی شاه نزدیکتر، مخالفتهای درونگروهی جنبه خصمانهتر به خود میگرفت، همچنین ارتباط با نجف و ایران بهگونهای فعاالنهتر برقرار میشد.

قطبزاده خــود را نماینده امام خمینــی معرفی میکرد و مطبوعــات و شــبکههای خبــری او را به ایــن نام یاد میکردند. آقای قطبزاده شــخصیتی بود بســیار فعال، زرنگ و تیزهوش، بیشتر از پنج ساعت در شبانهروز بیشتر ً در سفر و حرکت بهسر میبرد. نمیخوابید و دائما تماسهــای فراوانــی با شــخصیتها، سیاســتمداران، خبرنگاران و مردم کشورهای اروپایی، خاورمیانه، ایران و امریکا برقرار کرده بود، بهسادگی مصاحبه ترتیب میداد و مطلب منتشــر میکرد. با گروه نهضت آزادی در ایران و همچنین با امام موســی صدر و دکتــر چمران در لبنان ً در تماس و رفتوآمد بود. ایشــان و امام در نجف دائما با این خصوصیــات و تواناییهای که داشت توانسته بود ابتکار عمل را در داخل و خارج از کشــور در دست گیرد و از این نقطهنظر رقبا و ً گروه بنیصدر را عقب مخصوصا زند.

آقای بنیصدر اما در دیگر زمینهها از مهارتهایــی برخــوردار بــود، تیزهوشــی، اطالعات مبســوط در زمینههــای اقتصــادی، حقوقــی، ً اشاره شد. اجتماعی مانند آنچه قبال آقای حسن حبیبی پژوهشگری بود حقوقــدان، تیزهوش بــا حافظهای قوی و بســیار پرتالش. ایشــان از هــر دو نفر )بنیصدر و قطبزاده( فاصلــه گرفته بــود و بــه دور از پاریس بــه کار پژوهش میپرداخت، با صادق قطبزاده اما نزدیکتر بود و حشر و نشر بیشتری داشت.

وقتی از ایشــان علت دوری و مخالفت با بنیصدر را پرسیدم جواب نمیداد و باالخره بر اثر اصرار زیاد در جواب گفت: »موضوع )Inluition )یعنی یک الهام درونی اســت.« معنی این سخن این بود که نخواست ً وارد بحث شود. این نوع رفتار و پاسخگوییها صریحا از ویژگــی شــخصیتی او بود. آقای بنیصدر ایشــان را شــخصیتی التقاطی میدانســت، یعنی کســی که پایبند به اصول مشــخصی نیســت.

در هر صورت او سیاســتمداری بود کمســخن، پیچیده و از مســلک خاصی برخــوردار بود که از نحوه زندگی و ارتباطات او نشأت میگرفت.

آنچه نســل امروز و فردا ضروری اســت از گذشــتگان بیاموزند این است که بدانند هرکدام از این شخصیتهای مذهبی یا ملی بهتنهایی تواناییهای فراوان داشتند، ولیکن بهجای تعامل و همکاری و جبران نقاط ضعف یکدیگر و تقویت نقاط مشــترک و قوت به ســتیز پرداخته بودند. زمانی کــه فارغالتحصیل شــدم و فراغتی حاصل شــد تصمیم به همکاری گرفتم، به این نتیجه رســیدم که بهتر نیست چند عنصر فعال، متعهد و وطندوست و مسلمان بر اثر یکسری مسائل حاشیهای بهجای تمرکز و مبارزه با قدرتهای ستمگر داخلی و خارجی به این خصومتها پایان دهند و اینچنین انرژیهای خود و گروه را به هدر ندهند؟ لذا بر آن شــدم که به هر نحوی وســایل آشتی و همکاری فراهم آورم.

مدتها با آقای بنیصدر به گفتوگو نشستم، سرانجام در جواب گفت: این اختالفات ریشه در نفسانیات یا همان کیش شخصیت انسانها دارد و مسئله سادهای نیست که بتوان بهســادگی از آن گذشت و اضافه کرد که من منشأ این نفســانیات را در زمینه سیاسی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی در کتابی به نام کیششــخصیتآوردهام و یکبهیک شــرح دادهام. میتوانی با آقای قطبزاده در میان بگذاری.

وقتی مطالب را با قطبزاده در میان گذاشــتم در جواب گفت: آنچه ایشــان دربــاره خودمحــوری و تکروی ِ او انجام میدهد و خالصه میگوید همان است که خود کالم گفت: کسی که به دیگری انتقاد میکند، حداقل خودش باید عاری از آن مشخصات باشد. برگشتم مطالب ً بازگو کــردم و باالخره قضیه بــه همین جواب و را عینــا گفتوگو پایان یافت. مشکالت اما همچنان پابرجا ماند و نهتنها به نتیجهای نرسید، بلکه بر دامنه آن افزوده شد.

آقای بنیصدر نیشتر را بر زخم کهنه وارد کرده بود. آنچه اما در آن زمان به آن توجه نداشــت یا اگر توجه داشــت، راهحــل بنیادی ارائه نــداد؛ این بود که شــناخت ضمیر پرپیچوخم درونی یا عوامل پنهان دور از دســترس به این سادگی نیست که هرکسی بتواند به تنهایی و بدون آموزگار راستین درونبین حقیقی از آن مطلع شود و بر آن فائق آید یا بتواند تنهــا با مطالعه چند کتاب اخالقی و یا موعظه و خطابه از مرز آن گذر کند.

اگــر در آن زمــان روشــنفکران بــه ایــن بالیــا گرفتار آمدنــد، امــروز بعــد از ســالها بهوضــوح مشــاهده میکنیم، اهل منبر و موعظه هم بدان گرفتارند؛ یعنی هر زمان این نفس سرکش بهنوعی خاص جلوه میکند و این آتشنفسانی فرونمینشیند. ســالهای پیش قطبزاده از واژه پیشــوا برای آیتالله خمینی اســتفاده میکرد و واژه امام را بنیصدر مطرح کرد. از آنجــا که زمزمه خروج امــام از عراق و آمدن ایشــان بــه پاریس مطــرح بود مــا نگران بودیــم با این اختالفها که میان روشــنفکران مذهبی که فعالیتها بهجای همافزایی، همدیگــر را خنثی میکند، چه باید کرد؟

پی‌نوشت: 1. Poste Medermisme 2 .ابنســینا تمثیلهای عرفانی، ترجمه انشــاءالله رحمتی، ص .93 – 92

دیدگاه ها بسته شده است