parallax background

نوفل لوشاتو در صدر اخبار جهان (قسمت چهارم)

نوفل لوشاتو در صدر اخبار جهان (قسمت سوم)
نوامبر 3, 2019
نوفل لوشاتو در صدر اخبار جهان (قسمت پنجم)
مارس 5, 2020

در پایان قسمت سوم گفته شد، وقتی مطمئن شدیم پلیس برای حفظ نظم و امنیت وارد عمل شده، به سازماندهی مشغول شدیم قبل از آنکه به موضوع سازماندهی و دیگر مسائل اشاره شود، ضروری است اندکی به گذشته بازگردیم و به پاره ای از نکات غیر واقع و ابهامات و همچنین منشأ اختلافات که در شکل گیری اختلافات بعدی و حتی در مسیر انقلاب اسلامی مؤثر بود، اشاره کنیم.

L اولین اختلاف را می توان در نقل قولهای متفاوت و متناقض در نحوه سکونت امام و همراهان در بدو ورود و قبل از مستقر شدن در نوفل لوشاتو ملاحظه کرد.

در بخش سوم خاطرات نگارنده آورده شد که از فرودگاه اورلی که بیرون آمدیم، آقای قطب زاده امام را به طرف جایگاهی که اتومبیلش قرار داشت هدایت کرد و گفت "منزل برایتان آماده شده، بفرمایید!" امام کمی مکث کرد، آقای بنی صدر به امام نزدیک شد و گفت "ما منزل تهیه کرده ایم." امام بلافاصله پذیرفت. من رفتم بیرون فرودگاه و به آقای فائق بی ریا که در اتوموبیلش در آن طرف خیابان منتظر بود اشاره کردم، و او به طرف جلوی درب فرودگاه حرکت کرد.

امام و آقای بنی صدر، دکتر یزدی و خانم سودابه سدیفی (همسر سابق بنده در اتومبیل نشستند و به طرف منزل ما رفتند. ماشین پشت سر، آقای قطب زاده، احمد آقا و آقای دکتر حبیبی، آقای نوری البالا (وکیل فرانسوی و از دوستان قطب زاده) و نگارنده سوار اتومبیل شدیم. آقای دکتر یزدی این قضیه را به گونه دیگری نقل می کند و می گوید: از فرودگاه که بیرون آمدیم، آقای بنی صدر ما را به ماشینی که در جلوی در منتظر بود هدایت کرد. از آنجا حبیبی چیزی نگفت و من تصور کردم که همه چیز طبق نظری که داده شده تنظیم گردیده است. در عقب ماشین احمد آقا، آقای خمینی و نگارنده (منظور خود ایشان) سوار شدیم و در صندلی جلو، آقای بنی صدر نشست و راننده را هم معرفی کرد، دکتر غضنفر پور، من غضنفر پور را تا آن روز ندیده بودم و یا اگر او را دیده بودم قیافه او را به جا نمی آوردم. بنی صدر زمان معرفي اظهار داشت از دوستان مورد اعتادش می باشد.

علت اینکه آقای دکتر یزدی قضیه به این روشنی را بدین گونه شرح داده اند معلوم نیست؛ احتمالا باید اشتباهی در نگارش رخ داده باشد، اما وقتی موضوع را ادامه می دهند معلوم می شود گونه دیگری است. ایشان می گویند:

ماشین به سوی شهر حرکت کرد و سرانجام در مقابل ساختمان چند طبقه ای توقف و سرنشینان به طبقه چهارم هدایت شدند... بعد از پرس و جو معلوم شد اینجا منزل مسکونی آقای غضنفر پور است و به اقامت آقا اختصاص داده شده است. این اولین تخطی از برنامه پیش بینی شده بود و روشن بود که چرا برنامه این گونه ترتیب داده شده است، اما در آن موقع فرصت اعتراض نبود.

آقای دکتر به این نتیجه رسیده بودند که ترتیب دادن این منزل طبق یک نقشة حساب شده از قبل بوده و اهداف و اغراضی را به همراه داشته است، در صورتی که اصل قضیه به گونه ای بود که در بخش سوم شرحش آمد و ضروری است در اینجا برای روشن شدن اذهان دوباره شرح دهم.

گفته شد قرار بر این بود که منزل مستقلی برای امام تهیه شود. به هر بنگاهی که مراجعه کردیم گفتند تا چند روز آینده منزل آماده ای در دست ندارند. کسانی که از وضعیت پاریس با اطلاع هستند می دانند تهیه منزل در پاریس از کارهایی است بسیار مشکل. قضیه را با آقای بنی صدر در میان گذاشتیم و دنبال راه چاره بودیم. ایشان پیشنهاد کردند شما که به تازگی وارد این منزل شده اید، هنوز کسی از آن مطلع نیست، بهتر است همین محل را برای ورود امام آماده کنید، کافی است پلاک منزل را به نام امام بنویسید . آقای دکتر یزدی تصور می کردند این محل از روی عمد و غرض انتخاب شده، در صورتی که اگر علت آن را از آقای دکتر حبیبی یا آقای بنی صدر سؤال کرده بودند به چنین باوری نمی رسیدند که تصور کنند توطئه ای در کار بوده؛ چنانچه روزهای بعد متوجه شدند پیدا کردن منزل در پاریس کار آسانی نیست که بتوان در یک فرصت کوتاه فراهم گردد.

دکتر یزدی می نویسند به علت اشکالات متعددی که اقامت آقای خمینی در منزل دکتر غضنفر پور به وجود آورده بود با کمک دوستان پاریس که به اوضاع محلی آشنا بودند محل جدیدی فراهم شد. مرحوم صادق قطب زاده خیلی تلاش و کمک کرد و خیلی از شهرها و شهرکهای حومه و اطراف پاریس تا شعاع يکصد کیلومتری مورد جستجو قرار گرفت. اما جای مناسبی پیدا نمی شد. وضع مسکن در پاریس خیلی بد بود، بنابر این، علاوه بر کوشش برای پیدا کردن یک محل استیجاری خرید محل مناسب نیز مورد توجه قرار نگرفت.

علت این بدبینی و تصور اینکه توطئه ای در کار بوده موضوعی استثنایی و تصادفی نیست که بتوان ساده از کنار آن گذشت. این حس بدبینی ریشه در عمق استراتژیک تفکرات غالب افراد، شخصیت ها و گروه های آن زمان آنچنان نهادینه شده بود که سرانجام نمی توانست جز انحصارطلبی، تحميل عقاید و دیکتاتوری به بار آورد. با اشاره کردن به چند نمونه می توان نتیجه گرفت عین همین بدبینی که آقای دکتر یزدی نسبت به گروه بنی صدر داشت، گروه روحانیون نسبت به خود ایشان داشتند و عین همان بدبینی را می توان در مورد ما نسبت به دیگر گروه ها به وضوح مشاهده نمود.

دکتر یزدی گله مندند که چرا روحانیون همراه نسبت به ایشان بدبین شده بودند، می نویسند:

مرحوم فردوسی پور سالها بعد در خاطراتش نوشت از ژنو پرواز کردیم. آقای دکتر یزدی نقشه و توطئه ای در ورود امام به پاریس ریخته بود که حکایت از واقعیتی داشت که در باطن و نیت این شخص بود و آن این بود که ما را از آقای خمینی جدا کند.۲ و در ادامه اصل قضیه را آقای دکتر یزدی بدین گونه شرح می دهند:

در آن زمان (مقصود حرکت از کویت به پاریس) احساس کردم وظیفه سنگینی بر دوش دارم. در تمام طول سفر، این سنگینی را احساس کرده بودم. احساس وظیفه درباره حفظ جان آقای خمینی از هر گونه خطر و توطئه. احساس می کردم که چشمان یک ملت به دنبال ماست و همه جا مراقب ما هستند و تمامی انتظارات شصت سال صبوری و شکوری، خاطرات دکتر ابراهیم یزدی، ج. سوم، ص. ۷۳. ۲. همگام با خورشید از ایران تا ایران، مجتمع فرهنگی امام خمینی، ۱۳۷۲ به نقل از کتاب شصت سال صبوری و شکوری، خاطرات دکتر ابراهیم یزدی، ج. سوم، صص. ۷۰- ۷۲. ٣. درون پرانتز از نگارنده را متوجه خود می دیدم.

فکر می کردم که اگر خطری متوجه ایشان بشود، چگونه می توان جواب سی و چند میلیون ایرانی چشم انتظار را داد. اعتراف می کنم که در آن لحظات برخلاف خونسردی معمولی ام حالت هیجان زدگی به من دست داده بود.۱ در جای دیگری می نویسند در آن شرایط بحرانی و حساس، حساسیت آنها (منظور روحانیون همراه) بی اساس بود. مهم آن بود که یک حادثه بزرگ تاریخی در شرف وقوع است و باید با تمام وجود این حساسیت زمانی را حس کرد و اجازه نداد کمترین ریسکی صورت گیرد. حال اگر تنی چند برنجند مهم نیست (منظور از تنی چند آن روحانیون همراه است)۳ مورد دیگر گلایه آقای دکتر یزدی از حاج احمد آقا و موضوع پیشنهاد رفتن به پاریس است. آقای دکتر یزدی می نویسد:

پس از پیروزی انقلاب و برخورداری از قدرت و امکانات، برخی از روحانیون پیرامون آقای خمینی و نیز فرزند برومندشان مرحوم حاج احمد آقا، مطالب بی اساسی در مورد این سفر و نقش من نوشتند که مایه تعجب و تأسف شد. آقای حاج احمد آقا با استناد به بخشی از وصیتنامه مدعی شد که آقای خمینی تنها بعد از مشورت با او برای سفر به پاریس تصمیم گرفت و منکر پیشنهاد من شد.


چنانچه همین چند مورد که ذکر شد موشکافی و رمزگشایی شود، بسیاری از آن عوامل پنهان و آشکار که باعث به وجود آمدن این بدبینیها شده بود، مشخص می گردد و آنگاه هر فرد و یا گروهی نمی تواند دیگر یا دیگران را مقصر جلوه دهد و خود را مبرا از خطا بداند.

در بخش سوم خاطرات نوشتم که انحصارطلبی آقای دکتر یزدی زمینه ای به وجود آورد که روحانیون در صدد تلافی جویی و ستیز برآمدند. در این بخش به مواردی اشاره کردم که می شود دریافت که منشأ این انحصارطلبی تنها متوجه ایشان نبوده، بلکه اکثریت گروه های روشنفکری، روشنفکران مذهبی، روحانیون و دیگران نیز از این آفت مصون نبودند.

وقتی فردی خود و گروه خود را فعال ما يشاء و محور قرار می دهد و بار تمام مسئولیت ها را به تنهایی به دوش می کشد و دیگران را از قلم می اندازد و در این مسئولیت سهیم نمی داند، در این صورت، دانسته یا ندانسته در مسیری قدم می گذارد که جز انحصارطلبی و تحمیل عقاید نتیجه دیگری به بار نمی آورد.

آقای دکتر یزدی خود را در چنان جایگاه و مقام و محوری قرار داده بود که گویی دیگر انقلابیون حتی فرزند امام هیچ گونه نقشی در حفظ و حراست جان امام نداشتند و تمام ملت ایران تنها به ایشان چشم دوخته بودند.

این نگاه و روش یا مسئولیت بیش از اندازه در آن زمان بسیار رایج بود و در اکثر انقلابیون روشنفکر و روحانی به چشم می خورد و همین نگاه بود که دیگران را به واکنش وامی داشت. وقتی احساس مسئولیت بیش از اندازه به کار رود، باعث سختگیریهای بیش از اندازه می شود و در نتیجه، مسئولان حتی اگر مسئول یک خانواده باشد) به این نتیجه می رسند که تنها آنان هستند که قادرند و صلاحیت دارند جامعه را مدیریت کنند و به بهشت مورد نظر روانه کنند و دیگر افراد و گروه ها را فاقد صلاحیت و رهبری می دانند و چنانچه واکنشی از جانب آنان صورت گیرد، سعی می شود به عنوان مزاحم از جلوی راه برداشته شوند.

این نگاه و روحیه و روش، سازکارهایی پدید می آورد که انحصارطلبی حتی با نیت خالص، نقش برجسته و یگانه در مدیریت به وجود آورد. زمانی که این نقش نهادینه شد، حذف کردنها آغاز می گردد و سرانجام به دیکتاتوری ختم می شود.

بالعكس اگر از همان ابتدا همه دست اندرکاران، دیگران را در امور شرکت می دادند و خود و گروه خود را محور و فعال ما يشاء نمی دانستند به تدریج بدبینی ها و افکار منفی تاریخی به همگرایی و محبت و وحدت می گراید و آزاداندیشی در سرلوحه آن قرار خواهد گرفت. مسلمان در جامعه ای که قرنها زیر سلطه ستمگران و مستبدان قرار داشته، نمی تواند ثمری بهتر از آن داشته باشند. در این مدت بعد از انقلاب تحولات بسیاری رخ داد و در باورها و تصورات ذهنی بسیاری از فعالان سیاسی مؤثر در انقلاب تغییر و تحول صورت گرفت. آقای دکتر یزدی می گوید در خود من نیز تغییر و تحول صورت گرفته است.

این چند مورد - هر چند در حد اختصار گفته شد - بیان اوضاع آشفته آن لحظاتی بود که امام و همراهان بعد از آن همه سختی راه وارد پاریس شده بودند.

قبلا گفته شد وقتی مطمئن شدیم که دولت فرانسه تغییر موضع داده، به سازماندهی دست زدیم. به پیشنهاد آقای دکتر یزدی جلسه ای تشکیل شد. اعضای حاضر در جلسه، عبارت بودند از: آقایان بنی صدر، دکتر یزدی، صادق قطب زاده و از روحانیون آقایان حاج احمد آقا، آقایان املایی و فردوسی پور. آقای دکتر یزدی در خاطراتشان می نویسند:

بنا نبود غير همان چند نفر، کس دیگری در جلسه شرکت کند. اگر هم قرار بر شرکت کردن دیگران بود باید در آن جلسه تصمیم می گرفتیم، اما دیدم غضنفر پور از طرف آقای بنی صدر، آقای کریم پناهی از طرف آقای قطب زاده و دو نفر دیگر به جلسه آمدند، همان موقع فهمیدم موضوعی در کار است... تلقی آقای دکتر یزدی از شرکت کردن ما بر می گردد به همان حس بدبینی ایشان. او اینجانب به پیشنهاد آقای قطب زاده به جلسه رفتم. آقای دکتر یزدی تصور می کردند با وجود اختلاف بین بنی صدر و قطب زاده حتما این دعوت از طرف آقای بنی صدر صورت گرفته است، چنانچه قبلا هم اشاره کردم، همیشه سعی داشتم اختلافات آقایان را کاهش دهم، از این رو ارتباط دوستانه با آقای قطب زاده هیچ وقت تضعیف نشد و این پیشنهاد در نتیجه همان ارتباط دوستانه قبلی بود. ثانیا تا آنجا که به یاد دارم، آقای کریم پناهی در جلسه شرکت نداشت. از روز دوم هم آقای مهندس آیت اللهی که از دوستان قدیمی تر قطب زاده و بنی صدر بود، شرکت می کرد. ثالثا همگی تصور می کردیم هر کسی باید در این انقلاب اسلامی - ملی نقشی داشته باشد و در تصمیم گیریها شرکت کند؛ بنابر این، تصمیم گیری نباید تنها به یک یا چند نفر خلاصه شود. این موضوع به قدری حساسیت برانگیز بود که اعتراض دوستان انقلابی ما مانند آقایان دکتر مهدی عسگری و دکتر سلامتی که هر دو از سیاستمداران کهنه کار و پایه گذاران اولیه بودند را برانگیخت.

سرانجام جلسه تشکیل شد. در آن جلسه مقرر گردید هر کسی عهده دار مسئولیتی گردد، که به شرح زیر اعلام گردید. | ۱. آقایان بنی صدر و قطب زاده مسئول روابط خارجی. ۲. آقای دکتر یزدی و نگارنده مسئول روابط داخلی. .. بقیه اعضاء به عنوان رابط بين افراد و امام و مسئول تلفنها. ۴. دکتر حبیبی مسئول تهیه غذاهای شرعی که امام و همراهان نسبت به آن حساس بودند.

جلسات هر روز تشکیل می شد و مسائل مختلف رد و بدل می گردید. از همان جلسه اول مشاجرات شدیدی بین آقایان بنی صدر و قطب زاده درگرفت. روحانیون که تا آن زمان از دور أخبار مخالفت ها را شنیده بودند این بار از نزدیک نظاره می کردند و به اطلاع أمام می رساندند. قبلا گفته شد که آقای بنی صدر به خاطر وجود همین اختلافات بود که با آمدن امام به پاریس و اطلاع پیدا کردن از آنها چندان موافقتی این نداشت. آقای دکتر یزدی، قطب زاده و دکتر حبیبی تقریبا موضع مشابهی داشتند، با این تفاوت که آقای دکتر حبیبی همیشه مانند گذشته محتاط عمل می کرد.

در آن جلسات، موضوع اختلافات به ظاهر بر سر ارتباط برقرار کردن و نحوه کمک گرفتن از جناح های سیاسی در فرانسه و به خصوص حزب سوسیالیست فرانسه به رهبری فرانسوا ميتران بود. آقای بنی صدر به این دلیل از این طرح پشتیبانی می کرد که معتقد بود باید واقع گرا باشیم و ببینیم مطبوعات و تبلیغات در فرانسه چه وضعیتی دارند. او می گفت این گونه تبلیغات در دست سه گروه بیش نیست: سرمایه داری، کمونیسم و سوسیالیستها. لذا در بین آنها یکی را می توان انتخاب کرد. بهتر است با دسته سوم یعنی سوسیالیستها که گروه تقريبا میانه روی هستند ارتباط برقرار کرد. آقای قطب زاده مخالفت می کرد و علت مخالفتش این بود که می دانست گروه مخالف او (یعنی قطب زاده ) همان کسانی اند که در ماجرای کلیسای سن میری نامشان برده شد، در ارتباط با حزب سوسیالیست هستند؛ بنابراین می توانند ابتکار عمل را در دست گیرند.

نتيجة مباحثات و مشاجرات همان گونه که ذکر شد، به اطلاع امام می رسید. هر چه ایشان و دیگر روحانیون بیشتر به عمق این اختلافات واقف می شدند، از اعتبار روشنفکران کاسته می شد.

امام خمینی قبل از ورود به پاریس به خاطر دلایلی که ذکر می شود برای روشنفکران دینی داخل و خارج از کشور ارزش و اعتبار خاصی قائل بود. اولین دلیل در دیدار آقای قطب زاده با امام رخ داده بود. ایشان نتیجه این دیدار را بدین مضمون بازگو می کرد برای اولین بار که نزد امام به نجف رفتم و درباره آینده انقلاب صحبت کردم، به این نکته تأکید کردم که در داخل و خارج از ایران نیروهای کارآمد و متعهد متخصص مذهبی و ملی وجود دارد که می توانند جامعه را مدیریت کنند. این دیدار در سه نوبت ادامه پیدا کرد. ابتدا ایشان به دقت به سخنان من گوش دادند ولی در هنگام خداحافظی برخورد گرمی صورت نگرفت. در مرحله دوم بعد از شنیدن مطالب امیدوارتر شدند و در مرحله سوم وقتی مطمئن شدند که سخنان و مطالب مطرح شده قوی و از واقعیت ها حکایت دارد، به گرمی استقبال کردند و هنگام خداحافظی برخاستند و با خوشرویی و محبت خاصی مرا بدرقه کردند.

آقای بنی صدر در موقع بازگشت از نجف و دیدار با امام بسیار خشنود به نظر می رسید. وقتی حجت الاسلام زیارتی معروف به روحانی نویسنده کتاب امام خمینی به پاریس آمدند در ضمن گفتگو به این مطالب اشاره کردند که خلاصه آن چنین بود: "بدانید و خوشحال باشید که امام برای شما بیشتر از روحانیون اعتبار قائل هستند."

بعد از پیروزی انقلاب، روزی جلسه ای با آیت الله طالقانی که رحمت و درود خدا بر او باد در منزل آقای فتح الله بنی صدر برادر آقای بنی صدر داشتیم. بحث مفصلی درگرفت. ایشان سخت ناراحت شدند و توصیه کردند شما روشنفکران باید دست از اختلاف بردارید و بدانید امام خمینی اعتبار و حیثیتی خاص برای شما قائل است، قدر آن را بدانید. اختلافات شما باعث از دست دادن اعتبارتان می شود، دیگران هم بیکار ننشسته اند و مسلما به این جدایی شما از امام دامن خواهند زد.

دیدگاه ها بسته شده است